هریسون بارنز بازیکن لیگ بسکتبال NBA است که دغدغهی مسئولیت اجتماعی دارد. او به همین جهت با صاحبنظران مختلف به مصاحبه پرداخته که ترجمهی یکی از جذابترین آنها را اینک در بسکتفا، بهترین سایت خبری بسکتبال میتوانید بخوانید. این مصاحبه در سایت خبری بسکتبال «دِ پلیرز تریبیون» منتشر شده است. با خواندن این مصاحبه متوجه خواهید شد ورزش تا چه حد میتواند مسئولیت اجتماعی داشته باشد. تنها نکتهی مهم آنکه در نقل و انتقالات نیمفصل لیگ بسکتبال NBA، هریسون بارنز از دالاس ماوریکس به ساکرامنتو کینگز منتقل شده است.
بسکتبال عشق اول من است، هرچند نه تنها عشق من. از شهری کوچک در آیوا که در آن بزرگ شدم تا چپل هیل که در آنجا کالج رفتم، تا باشگاه بِی آرنا تا الان که در دالاس هستم بسیار خوشوقتم که آدمهای خیلی متفاوتی را ملاقات کردهام که هر کدام باورها، رویاها، عادتها و جهانبینیهای خودشان را داشتند. مراوده با داستانهای متفاوتِ آدمهای متفاوت، مرا برانگیخت تا بدانم چه چیز باعث میشود آدمها نهتنها در کاری که انجام میدهند بلکه در خودِ زندگی نیز خوب و موفق باشند. من جذب رهبرانی شدم که در محیط اطراف خود، باعث تغییرات مثبت میشوند.
با این مقدمه، قصد دارم بگویم در این فصل با آدمهایی مصاحبه خواهم کرد که ازشان خوشم آمده. میخواهم آنان را بهتر بشناسم و گفتگویمان را در این سایت خبری بسکتبال در اختیار شما قرار دهم.
تازهترین مصاحبهی من با دکتر کارول اندرسون است، استاد مطالعات آفریقا آمریکا در دانشگاه اِموری، نویسنده و آدمی خوشمشرب.
متن مصاحبهی هریسون بارنز، بازیکن لیگ بسکتبال NBA
هریسون بارنز
دکتر اندرسون، از طرفداران جدی کارهایتان هستم. الان مشغول خواندن آخرین کتاب شما هستم یعنی کتاب یک آدم، بدون رأی.
کارول اندرسون
ممنون از تعریف شما. سپاسگزارم.
هریسون
میخواهم به کتاب اول شما برگردیم یعنی طغیان سفیدها، که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این کتاب درواقع مجموعه مقالات شما در واشنگتن پست و راجع به نا آرامیهای فرگوسن بود (منظور از نا آرامیهای فرگوسن، اعتراضات خیابانی سیاهپوستان شهر فرگوسن در اعتراض به قتل یک جوان سیاهپوست به دست پلیس بود). میشود کمی توضیح دهید که جریان از چه قرار بود؟
کارول
در خانه نشسته بودم و داشتم اخبار نگاه میکردم و تأسف میخوردم که تحلیلگرها این نا آرامی را اشتباه تحلیل میکنند… مهم نبود MSNBS باشد یا CNN یا FOX. همهی شبکهها دربارهی «طغیان سیاهان» و «ببینید سیاهان دارند شهر خودشان را آتش میزنند» حرف میزدند. و بهطور تلویحی، داشتند همهی سیاهان را محکوم میکردند. و من پیش خودم گفتم که شماها حتی نفهمیدید اصل قضیه چیست. این طغیان سفیدها است نه سیاهان. و این موقع بود که شروع کردم به نوشتن. مقاله نوشتم و حوادث فرگوسن را در بافت تاریخی بررسی کردم. ما همیشه توجهمان به آتشافروزیها و خشونتهای سیاهان است و برای همین از خشونتی که به سیاهان روا داشته میشود غافل میمانیم. من در این مقالات همچنین میخواستم روشن کنم که خیلی وقت است که ما آمریکاییان، سیاهبودن را تبدیل به جرم کردهایم. فصل مربوط به مایکل براون قلب مرا شکست (مایکل براون جوان سیاهی بود که به دست پلیس شهر فرگوسن کشته شده بود).
هریسون
خواندن آن فصل ناگوار نبود.
کارول
کمی ناگوار بود. ناگوار بود چون زیاد شنیدهایم که سیاهان اهل درس و آموزش نیستند. یا اینکه، مشکل از مدارس نیست مشکل از والدین سیاهپوستی است که به مدرسه اعتنا ندارند و برای همین، بچههای سیاهپوست هم مدرسه را جدی نمیگیرند. در این کتاب چندین واقعیت تاریخی را ردیف کردم تا نشان دهم این حرفها دروغی بیش نیست _از جنبش حقوق مدنی و جنگ بر سر دراگ گرفته تا ریاستجمهوری اوباما؛ و خیلی از آمریکاییان نمیتوانند اینها را بپذیرند. هه هه.
هریسون
هه هه. آره، آنها این چیزها را نمیپذیرند.
کارول
خلاصه اینکه آنها این چیزها را نمیپذیرند چون به ترامپ رأی دادهاند. ترامپ برعکس اوباما است. ولی مردم ترامپ را انتخاب کردند. آنها کسی را انتخاب کردند که به آنها حاکمیت مطلق سفیدها را بدهد و به کسانی که در آمریکا به دنیا میآیند شهروندی ندهد و بگوید «مکزیکیها همه متجاوز هستند».
هریسون
از نا آرامیهای فرگوسن چهار سال گذشته. بهنظرتان درسهای این واقعه چه بود؟
کارول
بهنظر من وضعیت پلیسی بهتر نشده است. ما هنوز سیاهان غیرمسلحی هستیم که وقتی در حیاط خانهی مادربزرگ یا در ماشین نشستهایم به رویمان اسلحه میکشند. آنچه مهم است آگاهی است _منظورم همین اتحادهایی است که دارد بین مردم رخ میدهد. خودت میدانی این تفکیک سیاه از سفید یعنی چه. از طرفی دارد نوعی آگاهی اجتماعی بزرگ رخ میدهد. از سوی دیگر هم قدرتپرستان و مرتجعینی را داریم که جزو طبقات بالایی جامعه و تصمیمگیرندگان مملکت هستند. برای همین است که انتخابات ریاست جمهوریای که در این میانه انجام شد مهم است. نتیجهی این انتخابات نشان داد ما بهعنوان یک ملت داریم به کدام سو حرکت میکنیم؛ اینکه داریم به سمت بالغشدن عموم مردم پیش میرویم یا اینکه نه، مردم خواهان دیدگاههای ارتجاعی دولت ترامپ هستند.
هریسون
اینطوری به سوال بعدی من میرسیم، سوالی که دربارهی کتاب جدیدتان است، یعنی کتاب یک آدم، بدون رأی. خوششانس بودم که قبلاً از ناشر یک نسخه از این کتاب را تهیه کردم. خیلی خوب نوشته شده. سوال من این است چرا این کتاب را نوشتید، و کِی حق رأی دادن، عادلانه و منصفانه میشود؟
کارول
این کتاب را نوشتم چون وقتی که از کتاب طغیان سفیدها فارغ شده بودم به این فصل رسیدم که چگونه میتوان یک رییسجمهور سیاه را انتخاب نکرد و این شد که از سرکوب رأیدهندگان حرف زدم و از یکی از مخاطبان سوالی دریافت کردم توی این مایهها که «نمیفهمم. هرکسی یک کارت شناسایی دارد و میرود رأی میدهد. کجای این مشکل دارد؟» بله، این قانون موذی اینطور کار میکند، یعنی خیلی منطقی به نظر میآید. وقتی گفتم که با کارت شناسایی نمیشود رأی داد و فقط با آن دسته از کارتهای رأیدهیِ عکسداری که دولت صادر کرده میتوان رأی داد، مردم گفتند «چه گفتی؟ مگر میشود؟». آنان نمیدانستند که دولت چنین کاری میکند. بدینترتیب کارم را شروع کردم تا نشان دهم دولت، حق رأی را زیر آتش خود گرفته است.
هریسون
چند ماه قبل با دکتر هری ادواردز صحبت میکردم که از نزدیکان کالین کاپرنیک است (کاپرنیک از بازیکنان فوتبال آمریکایی است که موقع پخش سرود ملی، به نشانهی اعتراض به ظلمهایی که به سیاهان میشود زانو میزند). او در آن مصاحبه گفت «در جامعهی آمریکا وقتی اکثریت میایستند و میگویند ‘ما با فلان اعتراض فلان اقلیت سرکوبشده موافقیم’ دیگر هیچ اعتراضی انجام نمیشود». شما دربارهی نقش اعتراضات صلحآمیز در تاریخ آمریکا چه نظری دارید؟
کارول
من با فردریک داگلاس موافقم که میگوید «قدرت هرگز چیزی را تأیید نکرده مگر اینکه از آن انتظار سودی داشته باشد. کار قدرت همیشه همین بوده و همین خواهد بود.» این حرف را دوست دارم. فردریک داگلاس بازیکن لیگ بسکتبال NBA نبود! به نظرم یکی از چیزهایی که ما در مورد جنبش حقوق مدنی، بد میفهمیم آن است که وقتی میشنویم اعتراضات گذشتهی تاریخ آمریکا «اعتراض بدون خشونت» بودند فکر میکنم پس این تظاهرات صلحآمیز بوده. ولی نه، این معترضین جنگجویان آموزشدیده بودند. آنان میدانستند قانون است که باعث شده اکثریت جامعه، متوجهی بُعد شیطانیِ قانون جیم کرو نشوند (قانون جیم کرو قانونی است که برمبنای آن در اماکن عمومی آمریکا، مثل اتوبوسها و رستورانها، سیاهان باید از سفیدها جدا میشدند. این قانون تا سال ۱۹۶۵ دوام آورد). این قانون به نظر مردم عادی میآمد و وظیفهی معترضین آن بود که این تصور «عادی» را غیرعادی کنند. برای این کار باید وحشیگری قانون جیم کرو نشان داده میشد. سیاهان زیادی را میدیدی که روز تعطیل آمدهاند توی رستوران وسط سفیدها نشستهاند. آنان آمده بودند تا کتک بخورند و به این شکل به مردم نشان دهند که قانون جیم کرو چقدر ظالمانه است.
وقتی اعتراض صلحآمیزی انجام میشود من به این چیزها فکر میکنم. بله، اعتراض خشکوخالی هم میتواند این تصور که همهچیز خوب است را به هم بزند. وقتی تامیس اسمیت و جان کارلوس در المپیک ۱۹۶۸ مشت خود را بالا بردند، این کار صلحآمیز بود، حرف زدن با زبان بیزبانی بود، ولی همه این حرف را شنیدند. کالین کاپرنیک زانو زد. آمریکاییان این کارِ کاپرنیک را نتوانستند بپذیرند. درست نمیگویم؟ همه فکر میکردند او بازیکنی است که قرار است برود توی زمین و فوتبالش را بازی کند. ولی حالا کالین میداند که از این به بعد وقتی وارد زمین میشود دیگر کالین کاپرنیک نیست. میداند که یک سیاهپوست آمریکایی است که هر لحظه ممکن است مثل مایکل براون توسط پلیس کشته شود.
هریسون
حالا کمی هم دربارهی دانشگاه حرف بزنیم. شما در دانشگاه اِموری، استاد مطالعات آفریقا آمریکا هستید. چهچیز درس میدهید؟
کارول
واحدهای من مربوط میشوند به جنایات جنگی و نسلکشی، جنبش حقوق مدنی، تاریخ آفریقایی-آمریکاییها در قرن بیستم، جنگ سرد، و سیاستهای حقوقبشری آمریکا.
هریسون
شما فکر میکنید مشکلات جوانان امروزی از مشکلات جوانان نسلهای گذشته سختتر است؟ یا اینکه برعکس بپرسم: آنان چه امکاناتی دارند که قدیمیها نداشتند؟
کارول
به نظر من هر نسلی تپه یا کوهی خاص خودش دارد که باید از آن بالا برود. مثلاً پدربزرگ من برده بود. این از آن تپه بدها است نه؟ پدر من متعلق به زمان قانون جیم کرو است. عموی من تقریباً لینچ شد (در آمریکا به اعدام بدون رأی دادگاه و خودسرانهی یک سیاه توسط چند سفیدپوست لینچ میگویند). من هم بچهی اواخر دورهی جنبش حقوق مدنی هستم. من فکر میکنم دنیای جوانان نسل امروز، دنیای در ارتباط بودن از طریق شبکههای اجتماعی و در انزوا بودن از طریقهای دیگر است. و پیش از دورهی ریاست جمهوری ترامپ، نژادپرستی کِی اینقدر پنهان بوده است؟ خب پیدا کردن چنین بینشی کار سختی است.
هریسون
دیگر داریم به پایان بحث میرسیم. پس سوال آخرم را میپرسم. درمقام یک تاریخدان، چه چیز اوضاع امروز شما را بیش از هر چیز نگران میکند و چه چیز به شما امید میدهد؟
کارول
آنچه بیش از هر چیز مرا نگران میکند آن است که خیلی از تصمیمات مملکت را از روی دروغها میگیرند نه از روی واقعیتها. یکی از دروغها آن است که سیاهان مراقب بچههای خود نیستند و بچههای خود را رها کردهاند به امان خدا. واقعیت چیست؟ گزارشها نشان میدهد مردان سیاهپوست بیش از مردان دیگر نژادها و قومیتها برای بچههای خود وقت میگذارند _رابطه با مادر که جای خود دارد. هر روز تعداد آدمهایی که در خیالات خود و دروغها غوطهور هستند بیشتر میشود. و بدینترتیب، ممکن است اتفاقات خطرناک و ویرانگرانهای رخ دهد.
امید من به نیرویی است که داریم در سطح عمومی میبینیم. اینکه مردم دارند متوجهی پول پرستی، حقارت، ستمگری، نفرت و نژادپرستی و بیگانههراسی دولت ترامپ میشوند و از آن خوششان نمیآید. اینکه خوششان نمیآید بهشکل «ای بابا، بد وضعی شده» نیست بلکه به این شکل است که «بد اوضاعی شده ولی من چهکار میتوانم بکنم تا وضعیت درست شود». امید من به این چیزها است.
هریسون
خوشم آمد. از خوشبینی شما خوشم آمد.
کارول
خیلی ممنون هریسون بارنز. میدانی که فقط در میزو بودم، یک کلاس تشکیل دادم با عنوان ورزشکاران سیاهپوستِ جامعهی آمریکا.
هریسون
یکی از همین روزها روی یک سایت خبری بسکتبال پیدایش میکنم!
کارول
هنوز نگذاشتمش روی اینترنت!
هریسون
ولی این کار را خواهی کرد و در این مدت هم من به کارهایم میرسم. خیلی خوب است.
کارول
خیلی خوب است. خیلی ممنون و در لیگ بسکتبال NBA فصل خوبی داشته باشی هریسون بارنز.
منبع: theplayerstribune.com
در بسکتفا، بهترین سایت خبری بسکتبال میتوانید جدیدترین و بهترین تحلیلها را از بازیکنان و تیمها و هر آنچه حواشی آنها است بخوانید.