دورهی تام تیبدو در تیم بسکتبال مینه سوتا تیمبرولوز به سر آمده و اصلاً معلوم نیست که دورهی بعدی این تیم با یک سرمربی دیگر چقدر موفقیتآمیز باشد، ولی چیزی که معلوم است این است که تا شروع آن دوره، بازیکنان این تیم یک نفس راحت میکشند. سایت خبری بسکتبال «بسکتفا» ترجمهی اختصاصی مقالهای از کالین مکگووان تحلیلگر سایت خبری بسکتبال «رئالجیام» را برای شما آماده کرده است که به حال و هوای این روزهای تیم مینه سوتا میپردازد. امیدواریم از مطالعهی آن لذت ببرید.
دیدن اینکه تیم مینه سوتا تیمبرولوز از چیزهای خوب بهرهمند شود، صرفنظر از اینکه این بهرهمندی چقدر دوام داشته باشد، دلگرمکننده است. سرمربیگری آشفته و بههمریختهی تام تیبدو در این تیم بسکتبال مورد انتقاد هر سایت خبری بسکتبال بود: از شوخیهای «تیمبربولز» که به شباهت وضعیت مینه سوتا تیمبرولوز به شیکاگو بولز تحت سرمربیگری تام تیبدو اشاره داشتند گرفته تا بحثهای بر سر ورود و خروج (خشن) جیمی باتلر و قرارداد بیش از حد هنگفت گورگوی دینگ. اما چیزی که واقعاً این تیم را زمینگیر کرد، یا حداقل بیچارگی آن را آشکار کرد، این بود که بازیکنان تیم همیشه ناراحت بودند.
تام تیبدو بعد از اینکه از تیم بسکتبال شیکاگو بولز اخراج شد، برای یافتن کار کل کشور را گشت. او به تیمهای هیوستون راکتس و گلدن استیت واریرز سر زد، برای مدتی رفت دنبال ساکرامنتو کینگز و با تونی لا روسا دیدار تازه کرد. سپس در تیم مینه سوتا تیمبرولوز کار پیدا کرد و عملکردش در آنجا درست مثل عملکردش در تیم شیکاگو بولز بود، یعنی بازیکنان اصلیاش را آنقدر در زمین نگه میداشت تا از پا دربیایند؛ حین بازی آنقدر فریاد میکشید تا گلویش بگیرد؛ و تیم را بهاندازهی کافی برای حمله آماده نمیکرد. هرچند این طغیان جیمی باتلر بود که کار تام تیبدو را رسماً تمام کرد، اما از همان ابتدای کار او در این تیم، وقتی که کارل آنتونی تاونز و اندرو ویگینز مثل بچههایی که والدینشان دعوایشان کرده بودند کنار زمین میایستادند، معلوم بود که قرار نیست این سرمربی شرایط معرکهای را برای این تیم رقم بزند. اگر تام تیبدو سرمربیتان شود، یا از همان روز اول با او جور میشوید، یا برای همیشه متعجب خواهید بود که مشکل این آدم با شما چیست. یکبار که بین شما و تام تیبدو اختلاف نظر پیش بیاید، از آن به بعد دیگر اوضاع فقط بدتر خواهد شد.
حالا دیگر دورهی ترشرویی و دلسردیِ تیم مینه سوتا تیمبرولوز به سر آمده است. الان این تیم یک دورهی موقتی با مربیگری رایان ساندرز پسر فلیپ ساندرز مرحوم را شروع کرده، اما حتی اگر همین امروز هم با یک سرمربی جدید قرارداد ببندند، باز هم خستگی در کردن و لذت بردن از آرامش را به دنبال کردن یک چشمانداز بلندمدت ترجیح میدهند.
بازیکنان مینه سوتا تیمبرولوز یک نفس راحت میکشند
مسئولیتهای آنها همچنان سر جایشان است –اکنون تیمشان در جایگاه نهم کنفرانس غرب قرار دارد و خیلی حیف میشود اگر به مرحلهی پلیآف نرسند– اما برای مدت کوتاهی هم که شده، اجازه دارند بیخیال توقعات شده و مثل بچههای تازهوارد دانشگاه که تازه از زیر نظارت والدین درآمدهاند، کمی نفس راحت بکشند. «گرگها» بعد از پیروزی غیرمنتظره در مقابل اوکلاهما سیتی تاندر، رایان ساندرز را خیس آب کردند، چون خوشحال و رها از فشار بودند و آنطور که پیداست از او هم خوششان میآید.
اما این کافی نیست. از مشاهدهی بازی آنها در مقابل دالاس ماوریکس میشد فهمید که احتمالاً ساندرز از لحاظ تاکتیکی عملکرد ایدهآلی ندارد، نمیتواند نقشهای بکشد که برای پرتابکنندههایش فضای باز فراهم کند یا پوشش کارآمدی را برای حرکات پیک اند رول تدارک ببیند. شاید هم مربی خیلی خوبی باشد. باید منتظر بود و دید.
اما نکتهی اصلی در اینجا این است که «گرگها» (که هنوز زیادی جوان هستند) آزاد شدهاند و دوست دارند برای مدتی آزادانه بازی کنند. تیمهای شاد بهتر بازی میکنند. البته این زیادی سادهانگارانه است، چون برای کسب پیروزیهای بلندمدت شما نیاز به بازیکنان با استعداد، مربی خوب و چندین عامل دیگر دارید. اما وقتی همتیمیها با هم جور باشند و حال کلیشان خوب باشد، همهچیز یک مقدار آسانتر میشود. در این حالت، بازیکنان، با جدیت بیشتری بازی میکنند چراکه به همتیمیهایشان اهمیت میدهند. انتقادپذیرتر میشوند، چون میدانند که قصد اطرافیانشان فقط کمک کردن به آنهاست. انرژی کمتری را صرف این میکنند که جلوی خودشان را بگیرند و به مربیشان نگویند که برود بمیرد. خیلیها به این نکته توجه نمیکنند و برای همین است که هر سال چندین تیم بسکتبال را میبینیم که مملو از حس منفی هستند و پشت سر هم میبازند ولی کسی نیست که به این حس منفی پایان دهد. حداقل گلن تیلور، مالک تیم مینه سوتا تیمبرولوز چنین موقعیت غیرقابلتحملی را شناسایی کرده و درصدد اصلاح آن برآمده است.
آیا با این تغییر، عملکرد «گرگها» در این فصل تغییری اساسی خواهد داشت؟ قطعاً مدعی قهرمانی نخواهند شد. شاید امیدشان به مرحلهی پلیآف بیشتر شود، اما آنها صرفاً یک تیم بسکتبال خوب هستند، در کنفرانسی که پر از تیمهای خوب است، بنابراین احتمال اینکه اوضاع خراب شود هم کم نیست. حالا اصلاً هدف چیست؟ صعود به پلیآف و حذف زودهنگام از آن؟ بیشتر تیمها فصل را بدون تعیین هدفهای درستوحسابی شروع میکنند. آنها میخواهند عملکردشان را بهبود ببخشند؛ میخواهند تا حد ممکن پیروزی کسب کنند. شاید یک عددی را هم برای تعداد بردهای مورد انتظارشان در نظر بگیرند؛ ولی دریغ از یک برنامهی منسجم.
آنها به احتمال زیاد نمیگویند «بیایید امیدوار باشیم که امسال خیلی به تیممان خوش بگذرد» –چون نوشتن این هدف روی وایتبرد در جلسهای که قرار است در آن برای تجارتی میلیارد دلاری تصمیمگیری شود، کار مسخرهای است– ولی شاید گفتن آن خیلی هم کار بدی نباشد. اگر طرفدار تیمی باشید که امید به قهرمانی ندارد، این تنها چیزی است که واقعاً برایتان مهم است. دلتان میخواهد این تیم یک رکورد آبرومند، چند بازی تنگاتنگ و رختکنی با چند بازیکن باشخصیت داشته باشد. برای مثال تیم لس آنجلس کلیپرز امسال حرف ندارد. پر است از بازیکنان جوان خوشحال و پیشکسوتان دوستداشتنی که در توازن با هم زیر سایهی مربیای کار میکنند که انگار دوباره عاشق حرفهی خود شده است. آنها دارند از فصلی کموبیش ایدهآل لذت میبرند و کسی از آنها انتظار ندارد که در ماه می گلدن استیت واریرز را به بازی هفتم بکشانند.
حالا که تیبدو رفته، تیمبرولوز میتواند مثل لس آنجلس کلیپرز به نوعی رضایت کمهزینه برسد. این گزینه یکبار دیگر محتمل شده، همانطور که موقع آمدن تیبز، محتمل شده بود – قبل از اینکه اوضاع خراب شود. آدم تا بیخیال راهی که آشکارا اشتباه است نشود، راه درست را پیدا نمیکند. بیخیال شدن همیشه هم جواب نمیدهد، اما در دورههای گذار -یعنی وقتی که یک دوره تمام شده و دورهی بعد هنوز شروع نشده- حداقل نوعی آرامش عمیق به آدم میدهد.
از اینکه با مقاله دیگری از سایت خبری بسکتبال ما همراه بودید ممنونیم. منتظر مقالات بعدی ما در سایت خبری بسکتبال «بسکتفا» باشید.