ریکی بری یکی از بازیکنان تیم ساکرامنتو کینگز بود که تنها پس از یک سال حضور در این تیم اقدام به خودکشی کرد. پست این بازیکن فوروارد سرعتی بود و یکی از بازیکنان آینده دار بسکتبال به شمار می رفت. جسد ریکی بری در سال 1989 و چند هفته قبل از تولد 25 سالگی در کنار نامه خودکشی او پیدا شد. ادامه مطلب را با بسکتفا همراه باشید.
دوران ستاره های افول کرده
دهه هشتاد میلادی با نامهای بزرگی همچون مجیک جانسون، چارلز بارکلی، لَری بِرد، کریم عبدالجبار، مایکل جردن، اِریک فلوید، دومنیک ویلکینز، ریکی بِری و آیزیاه توماس عجین شده است. مارک اسپیرز، نویسنده نامدار دنیای بسکتبال داستان جذاب خود در خصوص ریکی بری را این گونه شرح می دهد:
نامهای زیادی در دهه 80 بر سر زبان ها بود اما ریکی بری اسطوره تمام نشدنی من بود. من در آن زمان کمتر از 10 سال سن داشتم و تمام اتاق من پر از پوسترهای بری بود. من اولین بار ریکی بری را در کمپ تابستانی بسکتبال جوانان ملاقات کردم. به خاطر دارم که وی خطاب به بچه ها می گفت: «هیچ کس نمی تواند توپ را از او بگیرد». از آن تاریخ به بعد تمام تمرکز من روی این بود که خلاف این ادعا را ثابت کنم.
ریکی بری و دوران کودکی من
یک روز ریکی بری توپ را زیر بغل خود گذاشته بود و پشتش به من بود. به سرعت به سمت او دویده و توپ را با ضربه از زیر بغل او قاپیدم. ریکی در میان غوغای دوستان کمپ به دنبال من دوید. بدین ترتیب احترام او را به دست آوردم.
در سال های آتی ریکی هنگام برخورد با من، زمان بیشتری برای صحبت کردن می گذاشت. من در دوران دبیرستان و کالج به خاطر ارادتم به ریکی همیشه شماره 34 می پوشیدم. در سال 1989 یک سال قبل از حضور من در دبیرستان اندرو هیل در سن خوزه، به کمپ بسکتبال دبیرستان دابل پامپ در لس آنجلس که شامل بهترین بازیکنان دبیرستان شرق بود، دعوت شدم.
با این حال در 14 آگوست از کمپ خارج شدم و همراه مونتی باکلی به یک اتاق خصوصی منتقل شدم. باکلی نیز یکی از ستاره های بسکتبال دبیرستانی بود که بعدها همبازی جیسون کید معروف شد. اریک سانلی نیز یکی از مربیان دبیرستان ما در همان اتاق حضور داشت. سانلی بود که به هردوی ما خبر داد که اسطوره ما ریکی بری خودکشی کرده است.
بری به تازگی اولین فصل خود را به عنوان روکی در تیم ساکرامنتو کینگز به خوبی شروع کرده بود. در پایان همین فصل بود که جسد او در کنار نامه خودکشی پیدا شد، در حالی که با شلیک گلوله خود را از پای درآورده بود. من و دوستم بسیار ناراحت و متعجب بودیم.
دوستم باکلی بعدها با من در این خصوص گفت: «در ابتدا فکر کردم این مسئله تنها یک شوخی است.» باور از دست دادن او برای من دشوار بود. وی می توانست تقریباً در هر 5 موقعیت زمین بازی کند و یکی از آینده دارترین بازیکنان بسکتبال به شمار می رفت.
خصوصیات ریکی بری
ریکی بری 2 متر و 3 سانتی متر قد و 93 کیلوگرم وزن داشت. آمار میانگین او در کالج 24.2 امتیاز، 7.2 ریباند و 44.5 درصد پرتاب در بازه 3 امتیازی بود. پتانسیل بالای او در همان سال اول به عنوان روکی در انبیای نمایان بود. ریکی یک قرارداد 3 ساله با تیم کینگز به عنوان روکی بسته بود و در فصل اول خود 300 هزار دلار درآمد داشت.
روحیه رقابتی او قابل تحسین بود. میانگین او به عنوان روکی در این تیم 11 امتیاز در هر بازی بود و بهترین آمار او در تاریخ 9 فوریه 1989 مقابل تیم گلدن استیت واریرز با 34 امتیاز بود. وی به صورت مدام در حال پیشرفت بود و در 11 بازی آخر خود به میانگین 18.2 امتیاز دست یافت.
اِد پینکنی، بازیکن سابق تیم ساکرامنتو کینگز در خصوص او می گوید: او از همه نقاط زمین به سمت سبد پرتاب می کرد. در اواخر همان سال بود که احساس خوبی نسبت به خود پیدا کرد و قلق کار دستش آمد. او همیشه به خود گوشزد می کرد که «توانایی من بیش از اینها است.»
هنری ترنر، دیگر همبازی او در این تیم نیز می گوید: به جرئت می توانم بگویم که هوش بسکتبالی او از بسیاری بازیکنان بسکتبال بالاتر بود.
جِف لوگان، یکی از دوستان صمیمی بری در آن زمان می گوید: با اینکه آینده بسکتبال او بسیار درخشان به نظر می رسید، زندگی او در خارج زمین با مشکل مواجه بود. ازدواج زودهنگام او فشار زیادی به لحاظ روحی روی او گذاشته بود و مدام با استرس دست و پنجه نرم می کرد. او همراه با همسر خود و بدون اجازه والدین فرار کرده بود. از طرفی مادر او نیز هیچ علاقه ای به همسر ریکی نداشت. دوستان نزدیک او همچنین از رابطه او با زن دیگری می گویند. از طرفی دیگر نگرانی دیگری بابت اقساط خانه جدید 350 هزار دلاری خود داشت و از آنجایی که رابطه او با پدرش قطع شده بود، انتخاب ها او آنچنان زیاد نبود.
جف لوگان ادامه می دهد: به نظر من هر تیمی غیر از کینگز برای او بهتر بود. فشار زیادی ناشی از زندگی در ساکرامنتو روی او وجود داشت و شرایط به هیچ عنوان بر وفق مراد او نبود.
آنچه رخ داد…
آنچه در 14 آگوست 1989 اتفاق افتاد، هنوز هم برای نزدیکان او یک تراژدی و اتفاق باورنکردنی است. اِد پینکنی بازگو می کند: روز قبل از آن ریکی فرزند 3 ساله خود را برداشت و او را به یک گیم سنتر برای بازی ویدیویی برد. اواخر همان روز بود که یکی از دوستان نزدیک خود، بابی گرولد و چند نفر دیگر از دوستان خود را به منزل جدیدش دعوت کرد. آنها آن شب را به بازی ویدیویی، شنا کردن و خوردن پیتزا مشغول بودند. همه چیز مرتب به نظر می رسید.
بابی گرولد می گوید: آن شب که همسر ریکی، والری، به خانه برگشت، آن دو یک مشاجره جدی با هم داشتند. بدین ترتیب همسر او شب را جای دیگری گذراند. هنری ترنر می گوید: صبح روز بعد، 14 آگوست یک تماس تلفنی از ریکی دریافت کرد. در این تماس ریکی سؤال کرده که آیا هنری برای تمرین به باشگاه خواهد رفت یا خیر. ترنر آن روز در لس آنجلس بود و به اطلاع او رساند که آخر هفته به ساکرامنتو بر خواهد گشت. ساعاتی بعد ترنر یک تماس تلفنی از منشی تیم مبنی بر فوت ریکی دریافت می کند.
ترنر در این خصوص می گوید: هنگامی که من در آن روز با او صحبت کردم، مشکل خاصی به نظرم نرسید. مورد غیرعادی وجود نداشت. او در آخر به من گفت که برای تمرین خواهد رفت و من نیز تأیید کردم. تمام آنچه بازیکنان بسکتبال در طول روز انجام می دهند، همین است و مورد غیرعادی وجود نداشت؛ و این مکالمه آخر من با ریکی بود.
جِف لوگان از طرف یکی از مربی ها تماسی دریافت کرده که از او خواسته بلافاصله به خاطر یک مورد ناگوار باید در منزل دوستش حضور پیدا کند. هنگامی که به منزل او رسیدم، هنوز تابلوی «برای فروش» در جلوی درب منزل وجود داشت. متوجه شدم که ریکی جان خود را گرفته و خودکشی کرده است. چند نفر دیگر از دوستان او زودتر در آنجا حاضر شده بودند. در تصویر زیر بابی گرولد به تاریخ 29 جولای 1989 در حال ضبط مصاحبه از ریکی است.
پینکنی می گوید: خبر شنیدن خودکشی ریکی مانند این بود که فردی محکم با یک بیل بر سر من کوبیده باشد. پینکنی اوقات زیادی را در طول آن فصل با ریکی گذرانده بود.
هنگامی که والری، همسر ریکی در آن روز به خانه برگشته بود، جسد همسر خود را در اتاق خانوادگی یافته بود. در کنار جسد نیز نامه ای وجود داشت. وی بخشی از نامه را تایپ کرده بود و بیشتر بخش های آن را با دست نوشته بود. شروع نامه با گفتن اینکه والدین و خواهر و همسر خود را دوست دارد، آغاز شده بود. وی افزوده بود که می شد از این اتفاق جلوگیری کرد اما دست و پنجه نرم کردن با خیل مشکلات کوچک به خودکشی او منجر شده است.
با وجود متن نامه ریکی، دوستان نزدیک او بر این باور بودند که مشکلات عدیده ای به خودکشی ریکی منجر شده بود. سخنگوی تیم کینگز در آن زمان اشاره کرده که ریکی تحت هیچ گونه معالجه برای درمان استرس یا مشکلاتی از این قبیل نبوده است.
پس از فاجعه
خانواده ریکی او را به صورت خصوصی در شهر لنسینگ ایالت میشیگان (زادگاه ریکی) دفن کردند. سپس سرمربی کینگز طی یک کنفرانس خبری، بیانیه ای احساسی در خصوص ریکی قرائت کرد. تیم کینگز با شروع فصل 90-1989 اشاره ای به خودکشی ریکی نکردند.
هنری ترنر می گوید: همه ما می خواستیم با ریکی خداحافظی کنیم. ابراز احساسات خود را با هم تیمی خود شریک باشیم. مراتب همدردی خود را با خانواده او در میان بگذاریم. با این وجود هیچ گونه اثری از آنها وجود نداشت. هیچ تماس تلفنی یا اثری از آنها وجود نداشت. منزل او نیز خالی شده بود.
اکنون 3 دهه از مرگ ریکی می گذرد و دوستان او و دنیای بسکتبال هنوز هم او را به خاطر دارند. همه ما این سؤال را از خود می پرسیم، اگر ریکی خودکشی نمی کرد چه آینده ای می توانست در بسکتبال جهان داشته باشد. به عنوان دوست چه کارهایی از دست ما برمی آمد که کوتاهی کردیم و بسیاری سؤالات دیگر که برای همه ما پیش می آید.
ترنز می گوید: حقیقتاً من اطمینان داشتم که ریکی به یکی از موفق ترین و بهترین بازیکنان انبیای بدل خواهد شد. اگر تنها یک متخصص سلامت روان در باشگاه ما حضور داشت، اوضاع شاید بهتر پیش می رفت که متأسفانه این گونه نبود.
پینکنی می گوید: ریکی یک فرد بسیار متواضع بود. درک ین مسئله آن هم در مسیر موفقیت ریکی بسیار برای من دشوار است و هضم آن غیرممکن است. هر وقت اسم او را می شنوم، شخصیت فوق العاده و میزان محبت او به کودکان از نظرم می گذرد.
بابی گرولد می گوید: هنوز هم با مرگ ریکی دست و پنجه نرم می گنم. من و ریکی از طریق مسابقه اتومبیلرانی با هم ارتباط داشتیم. بزرگترین عشق بری پس از دنیای بسکتبال، اتومبیل و مسابقه با خودروها بود.
مارک اسپیرز، نقل کننده این داستان می گوید: پس از اتمام کمپ بسکتبال من در سال 1989، مادرم از من خواست که شماره پیراهن خود را به دلیل نحوه مرگ ریکی عوض کنم. من به مادرم اطمینان خاطر دادم که تنها خاطرات خوب ریکی را در خاطر داشته باشم و نیمه پر لیوان ریکی را سر بکشم اما نمی خواستم شماره خود را عوض کنم.
بدون شک نحوه مرگ ریکی بسیار غم انگیز است و البته جایی برای افتخار به این شیوه مرگ وجود ندارد. با این وجود خاطرات و موارد مثبت فراوانی در زندگی ریکی بری وجود دارد که می توان از آنها الگوبرداری کرد. 30 سال پس از مرگ او، هنوز هم دوستان و خانواده ریکی به یاد او هستند و حسرت این را می خورند که اگر او اکنون زنده بود، در تاریخ بسکتبال به گونه دیگری نام برده می شد.