رد آورباخ یکی از بهترین مربیان ورزشی تاریخ است. او وقتی سرمربی تیم بسکتبال بوستون سلتیکس بود، طی یک دورهی بینظیر یازدهساله، ۹ قهرمانی کسب کرد. او همچنین در رفع محدودیتهای نژادپرستانه در لیگ بسکتبال NBA هم نقشی اساسی داشت و در دههی ۱۹۵۰ اولین بازیکن سیاهپوست را وارد تیم خود کرد و بعداً هم اولین تیم بسکتبال با پنج بازیکن اصلی سیاهپوست را به زمین فرستاد.
رهبران عالی، از دیگران رهبر میسازند
رد آورباخ، بازیکنانی را هم تربیت کرد که بعداً مربیان موفقی شدند و او از این نظر شبیه بیل والش، سرمربی اسطورهای فوتبال آمریکایی است که او هم یک درخت معرکهی مربیگری بود. بیل راسل، تام هاینسن، کِی. سی. جونز و بیل شارمن بازیکنانی بودند که بعدها به عنوان مربی، ۷ قهرمانی کسب کردند.
تأکید آورباخ بر کار تیمی و ضدحمله، و همچنین توانایی بالای او در استعدادیابی، عوامل کلیدی در کسب موفقیتهای وی بودند. ۱۰ نفر از بازیکنانی که در تیمهای او بازی کردند، به تالار مشاهیر لیگ بسکتبال NBA راه یافتند. او در کل دوران فعالیت حرفهای خود به عنوان سرمربی، مدیر و رئیس تیمهای بسکتبال، سرجمع ۱۶ قهرمانی را تجربه کرد.
او چطور موفق به چنین کاری شد؟ امروز در بسکتفا، بهترین سایت بسکتبال میخواهیم ببینیم کسی که استعدادهای زیادی را کشف کرد و موفقیتهای زیادی را تجربه کرد، چطور توانست بهترین عملکرد ممکن را از هر تیم بسکتبال بیرون بکشد و فرهنگ پیروزی را بنیان گذارد. با بسکتفا، بهترین سایت بسکتبال همراه باشید.
راز پیروزی تیمهای رد آورباخ در لیگ بسکتبال NBA
وقتی آدم طعم پیروزی را بچشد، ممکن است خیلی راحت مغلوب تکبر و خودبینی شده و دیگر فقط دغدغهی خود را داشته باشد. تمرکز آورباخ بر فرهنگی که همیشه تیم را مقدم بداند، قطعاً مفید بود، اما این تنها ویژگی مثبت او نبود.
کلید واقعی موفقیت رد آورباخ این بود که او میدانست که هر بازیکنی انگیزهی متفاوتی دارد. بیل راسل که یک بازیکن و مربی راهیافته به تالار مشاهیر لیگ بسکتبال NBA است، در کتاب خود «نیروی تازه» بهیاد میآورد:
«نبوغ رد بهعنوان یک مربی ریشه در مهارت او برای انگیزه دادن به بازیکنان داشت. او استاد روانشناسی بود و میدانست که همانقدر که شخصیتهای متفاوتی وجود دارد، راههای متفاوتی هم برای فهمیدن آدمها وجود دارد.»
همه یکجور پاسخ نمیدهند
در طول مدت حضور آورباخ در تیم بسکتبال بوستون سلتیکس، بیل راسل از نزدیک دید که او چطور با هرکس متفاوت برخورد میکند. آورباخ مرتب سر تام سندرز و دان نلسون داد میکشید. اما اغلب از راسل که بهترین بازیکن تیم بود اجازه میگرفت که در صورت نیاز در تمرینهای بعدی سر او داد بکشد. راسل معمولاً اجازه میداد، اما نه همیشه.
اما او همیشه سر همه داد نمیکشید. او بهجای اینکه بخواهد یک پیراهن را تن همه بکند، سعی میکرد تا با آنچه که به هر بازیکنی انگیزه میداد، سازگار شود. همانطور که راسل در «نیروی تازه» نوشت:
«او میدانست که باید بیسروصدا از هاینسن انتقاد کند، درحالیکه برای سچ و نلسون قلدری میکرد… با کی. سی. جونز باید صادق میبود و میگذاشت کار خودش را بکند؛ او از پس بقیهاش برمیآمد.
رد با بازیکنانی که خیلی کم بازی میکردند هم وقت میگذراند… او همیشه در حدی با آنها صحبت میکرد که مطمئن شود یادشان هست که بازیکنان ذخیرهی تیم چقدر مهم هستند. او معمولاً از آنها بیشتر از بازیکنان اصلی حمایت میکرد.»
آورباخ با منطبق کردن سبک مربیگری خود با نیازهای هر بازیکن، بهترین بازده را از آنها میگرفت. راسل بعد از اینکه سکان تیم را از آورباخ گرفت، همین رویکرد را ادامه داد و موفقیت خوبی در لیگ بسکتبال NBA کسب کرد.
چطور بفهمیم انگیزهی هرکس از کجا میآید؟
برای اینکه بتوانید مثل آورباخ رهبری کنید، قدم اول این است که بفهمید افرادتان به چهچیزی پاسخ میدهند. خودآگاهی چیز سختی است، برای همین گرچه پرسیدن از خودشان میتواند مفید باشد، اما هرکسی منشأ انگیزهی خود را نمیشناسد و اگر هم بشناسد، آن را کف دست شما نمیگذارد.
درعوض، لحظاتی را شناسایی کنید که آنها بیشترین انگیزه را دارند. در آن لحظات از خود بپرسید:
- آیا آرزوی دستاورد یا ارتقاء مشخصی را دارند؟
- آیا فشار ضربالعجل (deadline) مفید است یا مضر؟
- آیا از معروف شدن لذت میبرند؟
- آیا نیاز دارند احساس مهم بودن بکنند؟
- آیا آنقدر به خودشان انگیزه میدهند که دیگر بهتر است کاری به کارشان نداشته باشید؟
همینطور که بازیکنان تیم بسکتبال خود را مشاهده میکنید، تاکتیکهایی که هر بازیکن بهتر به آنها پاسخ میدهد را بهخاطر بسپارید. البته به همان میزان مهم است که به واکنشهای منفی آنها به رویکردهای خودتان هم توجه کنید.
قصهی یک درونگرای ناراحت
یکی از دوستان من بسیار درونگرا است. یک روز در یک سفر تیمی، مدیر تیم آنها در مقابل تمام تیم، او را تحسین کرد.
برای خیلی از ماها این یک لحظهی عالی و غروربرانگیز است که از آن لذت میبریم. با این حال، دوست من شدیداً خجالتزده شده بود. حتی وقتی که داشت داستان را برایم تعریف میکرد، میدیدم که ناراحت بهنظر میرسد و در جای خود آراموقرار ندارد.
هیچوقت فرض نکنید که آنچه که برای شما لذتبخش است، موجب انگیزش همهی افراد تیم شما خواهد شد. به همین شکل، بعضی از بازیکنان تیم شما ممکن است به اشکالی از انگیزش پاسخ دهند که روی شما جواب نمیدهد.
انگیزه یک هدف متحرک است
متأسفانه، وقتی چیزی را پیدا میکنید که جواب میدهد، نمیتوانید مدام از همان چیز استفاده کنید. لازم است رویکردتان را تازه نگه دارید و چیزهای مختلف را با هم قاطی کنید. همانطور که راسل موقع بازی برای رد آورباخ یاد گرفت:
«نمیشد یک چیز را بارها و بارها به هم بگوییم؛ باید راههای تازهای برای منتقل کردن پیامهایمان به هم پیدا میکردیم.
رد همیشه این را به رخ میکشید که میتوانست هزار دلیل مختلف برای قهرمانی پیدا کند، اما مهارت اصلی او این بود که میتوانست هرکدام از آن دلایل را در زمان مناسب برای بازیکن مناسب بهکار بگیرد.»
به تیم خودتان فکر کنید. اولینباری که تلاش کردید به آنها انگیزه دهید، کار تازه و جدیدی بود. اگر پاسخ خوبی از آنها گرفته باشید، احتمالاً بارها و بارها آن کار را تکرار کردهاید. اما اگر دائماً آن را به همان شکل انجام دهید، کمکم زرقوبرقش را از دست میدهد. ترکیب کردن آن با کاری دیگر میتواند بهترین نتیجه را برایتان بههمراه داشته باشد.
انگیزش یک هدف متحرک است. اگر میخواهید بیشترین بازده را از تیم خود بگیرید، باید زحمت نوآوری در نحوهی انگیزاندن هر کدام از بازیکنهایتان را بهجان بخرید.
یک لباس به تن همه نمیرود
فرقی نمیکند درگیر مسئلهی انگیزش تیم خود باشید، یا رشد فرهنگ تیم یا کمک به بازیکنان برای انجام وظایفشان، بههرحال یک نسخه را نمیتوانید برای همه بپیچید.
همانطور که در رویکرد رد آورباخ به انگیزهی پیروزی دیدیم، هرچقدر نیازهای تکتک بازیکنان تیم را بیشتر مدنظر قرار دهید، عملکرد تیم هم بهتر خواهد شد.
مدیران باید با تیمهایشان سازگار شوند، نه برعکس.
از اینکه تا پایان این مطلب همراه بسکتفا، بهترین سایت بسکتبال بودید، ممنونیم. منتظر مقالات بعدی سایت بسکتبال ما باشید.